نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 

3- مسأله شفاعت

شبهه دیگر وهابیت بر ضد مسلمانان تفسیر نادرست از مسأله شفاعت است. فرقه وهابیت با تمسک به آیه «و یعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم»(1) و نیز آیه «فلا تدعوا مع الله احدا»(2)، طلب شفاعت را از نبی اکرم (ص) نفی می کند و آن را حرام و عملی شرک آلود معرفی می کند. البته محمد بن عبدالوهاب در رساله کشف الشبهات بر این باور است که خداوند، مقام شفاعت را به پیامبر (ص) داده و شفاعت را نیز از او نهی کرده است. (3)
این دیدگاه انحرافی نیز زاییده تفسیر ناصواب از مسأله شفاعت است که از سوی وهابیت مطرح گردیده است. پس مهمترین بحث در اینجا تبیین چیستی شفاعت است. شفاعت به معنای ضمیمه شدن به شخص دیگر است. بدین معنا شخص توسل کننده به شفیع با اعتقاد به ناتوانی خویش، برای رسیدن به هدف، نیروی خود را به نیروی شفیع گره می زند. (4) بنابراین، حقیقت طلب شفاعت از اولیای الهی این است که مجرمان به خاطر حرمت و قرب و منزلت اولیای خدا از خداوند طلب بخشش می کنند. شفاعت به کارگیری نیروی شفیع است برای جبران ناتوانی و نقص نیروی توسل کننده و جنین معنایی از شفاعت به هیچ وجه به معنای شرک نیست؛ زیرا شرک عبارت از شریک و همتا قرار دادن برای خداوند متعال در ذات و صفات افعال و عبودیت است و این معنای از شرک بر معنای پیش گفته از شفاعت انطباق ندارد. تنها خداوند متعال است که بخشش گنه کاران را برعهده دارد و در این امر شریکی هم ندارد و واسطه قرار دادن شفیع از سوی گنه کاران بدان جهت است که قرب و منزلت اولیای الهی را به نیروی خود ضمیمه کند نه به اراده و فاعلیت خداوند متعال. آیا بهره بردن از نیروی دیگران و ضمیمه کردن آن به نیروی ناتوان خود برای رسیدن به هدف، شرک است؟ آیا استفاده از میکروفون برای رساندن صدای خود به دیگران شرک است؟ آیا گرفتن عصا برای بلند شدن از زمین یا راه رفتن شرک است؟ اگر وهابیت، شفاعت را شرک می داند تمام مثال های پیش گفته را که وهابیون از آن ها بهره می برند نیز باید شرک شمرد و وهابیون را مشرک خواند. به علاوه آیات پیش گفته از سوی وهابیت، به قرینه واژه یعبدون خطاب به مشرکانی است که بت می پرستیدند و در این صورت، معنای این آیات ارتباطی با مسأله شفاعت ندارند.

شفاعت در قرآن

کلمه شفاعت با مشتقاتش، سی بار در قرآن بیان شده است. آیات شفاعت در قرآن به طور کلی به پنج دسته تقسیم می شود:
نخست: آیاتی که به طور مطلق به نفی شفاعت پرداخته اند مانند: «... انْ یَاْتِی َیَومُْ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعهُ...»؛ (5) روزی فرا می رسد که در آن، معامله و دوستی و شفاعت وجود ندارد.
دوم: آیاتی که شفاعت را مختص خداوند متعال دانسته اند مانند:‌«قُلْ للّه الشَّفاعَهُ جَمیعاً...»؛(6) بگو: همه شفاعت مخصوص خداوند است.
سوم: آیاتی که شرط شفاعت را اذن الهی معرفی می کنند مانند: «... مَن ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاذْنِهِ...»؛ (7) چه کسی می تواند جز به اذن خدا شفاعت کند؟
چهارم: آیاتی که رضایت و خشنودی خداوند را شرط شفاعت کنندگان بیان کرده است مانند: «وَ لا یَشْفَعُونَ الّا لِمَن ارْتضی...»؛ (8) و آن ها جز برای کسی که خدا از او خشنود است، شفاعت نمی کنند.
پنجم: آیاتی که شفاعت را مشروط به پیمان و عهد بستن نزد خدا دانسته است مانند: «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ اِلّا مَنْ‌اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً»؛ (9) آن ها هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمان دارد.

شفاعت در روایات

مسأله شفاعت در روایات صحیحه و حسنه به تواتر در منابع اهل سنت و شیعه بیان شده است. برخی از این روایات عبارتند از:
1. انس بن مالک می گوید: «سالتُ النبیُّ (ص) انْ یَشْفَعَ لی یَومْ القیامَهِ، فَقالَ انَا فاعِلٌ، قلتُ یا رسول الله فَاَیْنَ اطْلُبُکَ؟ قال: عَلی الصِّراطِ...»؛ (10) انس بن مالک می گوید: «از پیامبر درخواست کردم که در روز قیامت مرا از شفاعت خویش بهره مند سازد؛ پیامبر پذیرفت و فرمود: شفاعت خواهم کرد. عرض کردم: از کجا تو را پیدا کنم؟ فرمود: کنار پل صراط.»
2. پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید: «لِکُلَّ نَبیَّ دَعْوَهُ مُسْتَجابَه فَتَعَجَّلَ کُلُّ نَبِیِّ دَعْوَتَهُ وَ اِنِّی اخْتَبَاتُ دَعْوَتی شَفاعَهٌ لاُمَّتی یَوْمَ القِیامَهِ فَهِی نائِلَهُ اِنْ شاءَ اللهُ مَنْ ماتَ منهم لا یُشرکِ باللهِ شَیْئاً»؛ (11) خداوند بزرگ برای هر پیامبری دعایی مستجابی قرار داده است. پیامبران گذشته در همین دنیا از آن استفاده کردند، اما من آن دعا را برای شفاعت کردن امت خود در آخرت نگاه داشته ام، و شفاعت من نصیب افرادی از امت خواهد شد که با ایمان از دنیا بروند و مشرک نباشند.
3. پیامبر(ص) در ضمن حدیثی می فرماید: «اَنَا اَوَّلُ شَفیعِ فِی الجَنَّهِ»(12)؛ من اولین کسی هستم که درباره بهشت شفاعت می کند.
4. ابوذر می گوید: «صلّی رسول الله(ص) لیله فقرا بایه حتّی اصبحَ یرکَع بها و یسجُدُ بها: (این تعذّبهم فانّهم عبادک و اِن تغفرلهم فانّک انت العزیزُ الحکیم) فلمّا اصبحَ قلتُ: یا رسول اللهِ، ما زلت تقرا هذه الایه حتی اصبحت ترکَعُ بها و تسجد بها. قال: انّی سالتُ ربّی عزّ و جلَّ الشّفاعَه لاُمَّتی فاعطانیها، و هی نائله ان شاء الله لِمَنْ لا یُشْرِکْ بِاللهِ عزّ وجلَّ شَیِئاً»؛ (13) رسول گرامی(ص) شبی تا صبح نماز می خواند و رکوع و سجود می کرد و پیوسته آیه 119 سوره مائده را قرائت می کرد، چون صبح شد علت آن را پرسیدم، پیامبر(ص) فرمود: من از پروردگار عزّ و جلّ شفاعت امتم را خواستم، و او خواسته مرا پذیرفت، پس شفاعت من به خواست خدا به کسانی می رسد که مشرک نباشند و ایمان به خدا داشته باشند.
5. پیامبر (ص) در حدیثی می فرماید: «.. فَاذاَ فَرََغَ اللهُ عزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْقَضاءِ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ اخْرَجَ مِنَ النَّارِ مَنْ یُریدُ انْ یُخْرِجَ امَرَ اللهُ المَلائِکَه وَ الرُّسُلَ اَنْ تَشْفَعَ فَیُعْرَفُونَ بِعلاماتِهِمْ انَّ النَّارَ تاکُلُ کُلَّ شَیء مِنَ ابْن آدَمَ اِلَّا مَوْضِعَ السُّجُودِ...»(14)؛ هنگامی که خداوند از داوری میان بندگان فراغت یافت، و آنان را که می خواست از آتش درآورد؛ امر می کند که فرشتگان و پیامبران، شفاعت کنند؛ شفاعت شوندگان دارای نشانه های هستند که با آن شناخته می شوند، و آن این است که چون اهل سجده و نماز بوده اند آتش دوزخ پیشانی آنان را نمی سوزاند.
6. پیامبر(ص) ضمن حدیثی می فرماید: «... یَشْفَع الانبیاء فی کُلّ مَنْ کانَ یَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا الله مُخْلِصاً، فیخرجونهم منها ...»؛ (15) پیامبران برای کسانی که از روی اخلاص به یگانگی خدا گواهی می داده اند شفاعت می کنند و آنان را از جهنم خارج می سازند.
7. رسول خدا(ص) در روایت دیگر می فرماید: «وَ اُعطیتُ الشَّفاعهَ فاَدَّخَرْتُها لِاُمَّتی،»(16) شفاعت به من عطا شد، پس آن را برای امت خود ذخیره کردم.
8. همچنین می فرماید: «اَتَدْرونَ ما خَیّرنی رَبی اللَّیلهَ؟ قُلنا: الله وَ رَسولُه اعْلَمُ: قالَ: فَانَّهُ خیرّنی بَینَ انْ یدْخُل نِصفَ اُمتی الجَنَّه وَ بَینَ الشَّفاعه. فاخترَتُ الشَّفاعهَ. قُلنا: یا رسولَ الله! ادعُ الله انْ یَجعَلَنا مِن اهلها. قال: «هِیَ لِکُلّ مُسْلِمِ»؛ (17) آیا می دانید که خداوند امشب مرا میان چه چیزهایی مخیر کرده است؟ گفتیم: خدا و رسول او بهتر می دانند. فرمود: خداوند مرا بین این که نصف امتم وارد بهشت گرداند و بین شفاعت، مخیر فرموده است؛ پس شفاعت را اختیار کردم. ای رسول خدا، از پروردگار خود درخواست نمایید که ما را شایسته اهل شفاعت گرداند، فرمود: برای هر مسلمانی، شفاعت خواهد بود.
9. جابر می فرماید: از نبی اکرم(ص) شنیدم: «یَخْرِجُ قَوْمُ من النّارِ بِشفاعَهِ محمّد فیدخُلونَ الجنَّهَ وَ یُسَمُّونَ الجَهنَمین»؛ (18)گروهی به سبب شفاعت پیامبراکرم(ص)از آتش جهنم خارج می شوند و به بهشت وارد می گردند که به این گروه جهنمین می گویند.
10. هم چنین پیامبر(ص) می فرماید: «اِنَّ شَفَاعَتی یَوْمَ الْقِیامَهِ لاَهلِ الْکبائرِ مِنْ اُمَّتی»؛ شفاعت من برای افرادی است که گناهان کبیره انجام داده اند. (19)
البته شبهات دیگری در باب شفاعت مطرح شده که ارتباطی با شرک آلود بودن آن ندارد و خوانندگان گرامی می توانند در این باره به کتاب «عدل الهی» استاد مطهری مراجعه کنند.

4- زیارت اهل قبور

یکی دیگر از اعتقادات وهابیت، تحریم زیارت اهل قبور است که احمد بن تیمیه، سرچشمه اندیشه وهابیت بر آن تأکید داشته است. وی در کتاب الرّد علی الاخنائی می نویسد: «من زار قبر نبی) او قبر غیره یشرک به و یدعوه من دون الله فهذا حرام کلّه و هو مع کونه شرکاً بالله»؛ (20) یعنی: هر کس قبر نبی(ص) و غیر او را زیارت کند به خداوند شرک ورزیده و غیرخدا را خوانده است، پس این کار، به طور کلی، حرام بوده و با این وجود، شرک به خداوند تلقی می شود. وی در کتاب «الجواب الباهر فی زوار المقابر» می نویسد: «زیارت قبور پیامبران، اولیا و صالحان، بدعت و نامشروع است». (21) پاسخ به این شبهه، نیازمند به تعریف بدعت و سنت است. بدعت در معنای لغوی عبارت از عمل نو، جدید و هر امر نوظهور و بی سابقه است. (22) بدعت، در اصطلاح، افزودن چیزی بر دین یا کاستن چیزی از آن، بدون دلیل در شرع است. (23) بنابراین، بدعت و نوآوری مذموم، بدون دلیل شرعی است؛ به تعبیر دیگر، «و المراد بالبدعه، ما احدث و لیس لا اصل فی الشرع و ما کان له اصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعه». (24) و اما سنت در لغت به معنای «دستور، مقررات و قانون»(25) و در اصطلاح به معنای «قول، فعل و تقریر معصوم» است. با توجه به تعریف پیش گفته از بدعت و سنّت، زیارت قبور از سنخ سنّت است نه بدعت؛ زیرا زیارت قبور در نصوص دینی تأیید شده و خداوند سبحان به پیامبراکرم(ص) می فرماید: «وَ لا تُصلِّ عَلی احَدَ منْهُمْ ماتَ اَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ اِنَّهُمْ کَفَرُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُم فاسِقونَ»(26)؛ و هیچ گاه به نماز میت منافقان حاضر مشو و بر قبر آن ها (به دعا) نایست، که آن ها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند. مفهوم آیه شریفه این است که نمازگزاری و حاضر شدن بر سر قبر غیرمنافق (مؤمنین) پذیرفتنی و جایز است.
خداوند سبحان در آیه دیگری می فرماید: «... وَ لَوْ انَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفِرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوُا اللهَ تَوَّاباً رَحیماً»؛ (27) و اگر هنگامی که آنان (گروه منافق) بر خود ستم کردند به تو رجوع می کردند و از کردار خود به خدا توبه نموده و تو هم برای آن ها استغفار می کردی و از خدا آمرزش می خواستی، در این حال البته خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
وقتی زیارت در زمان حیات پیامبر(ص) جایز باشد، پس از رحلت او نیز جایز خواهد بود؛ زیرا با ادله دیگر به اثبات رسیده که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از رحلت از این جهان، حیات و زندگی برزخی دارد و سلام مردم را می شنود و جواب می گوید و اعمال مردم بر او عرضه می شود. (28) لذا دانشمندان اسلامی از این آیه عموم را فهمیده و آن را شامل حال حیات و ممات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته اند و حتی گفته اند: مستحب است این آیه کنار قبر آن حضرت تلاوت شود. (29) محمد بن حرب هلالی می گوید: «وارد مدینه شدم و به زیارت قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم. بعد از زیارت، در برابر قبر شریف نشستم. در این هنگام عربی آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا! شنیدم خداوند فرمود: اگر آنان که وقتی بر نفس خویش ستم کردند به حضور تو برسند و توبه کنند، و تو برای آنان طلب آمرزش کنی، خدا را تواب و رحیم می یابند؛ اینک با پشیمانی و استغفار از گناه خویش، آمده ام تا این بنده گناه کار را در پیش گاه خداوند شفاعت کنی. سپس گریه کرد و اشعاری را سرود و استغفار نمود». (30)

زیارت قبور در روایات

روایات دلالت کننده بر جواز زیارت قبور، به چهار دسته تقسیم می شوند:
الف) روایات عام دلالت کننده بر جواز زیارت قبور
ب) روایات دلالت کننده بر استحباب زیارت قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
ج) روایات دلالت کننده بر سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) و اصحاب او درباره زیارت قبور
د) روایات مربوط به تعلیم کیفیت زیارت قبور.
اما روایاتی که به طور عام بر جواز زیارت قبور دلالت دارند عبارتند از:
1. ابوذر غفاری می گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: «زرِ القُبُورَ تَذْکُرْ بِها الاخرِهَ»؛ (31) قبور را زیارت کن که موجب یادآوری قیامت است.
2. عایشه می گوید: «ان رسول الله رَخَّص فی زیاره القبور»؛ (32) پیامبر خدا، زیارت قبور را اجازه داد.
3. ابوهریره نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «زُورُوا الْقُبُورَ، فانَّها تُذَکِّرُ کُمْ الاخِرَهَ»؛ (33) قبور را زیارت کنید که شما را به یاد آخرت می اندازد.
4. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: 1. «مَنْ زارَنی بَعْدَ مَوْتی کان کَمَنْ زارَنی فِی حیاتِ»؛ (34) هر کس پس از مرگم مرا زیارت کند، مثل این است که مرا در حال حیات زیارت کرده است. 2. «مَنْ زارَ قَبْری (او قالَ مَنْ زارَنی» کُنْتُ شَفیعاً لَهُ»؛ (35) هر کس قبر مرا زیارت کند، من شفیع او می گردم. 3. «من زارَ قَبْری وَ جَبَتْ لَهُ شَفاعَتی»؛ (36) هر کس قبر مرا زیارت کند از شفاعتم بهره مند خواهد شد. 4. «مَنْ جاءَنی زائراً (لا تَحْمِلُه) اِلّا زِیارَتی کاَنَ حَقاً عَلَیَّ اَنْ اَکُونَ شَفیعاَ یَومَ الْقیامَهِ»؛ (37) هر کس به قصد زیارت به سوی من آید، شایسته است بر من که در روز قیامت شفیع او باشم.
5. ابوهریره می گوید: «زار النبیّ قَبْرَ اُمَّهِ، فَبَکی و ابکی مَنْ حَوْلَهُ ...وَ قال: فزوروا القبور فانها تُذکِّرُکُمل الْمُوْتُ»؛ (38) پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبر مادر خود را زیارت کرد و در کنار قبر او گریست و کسانی را که دور او بودند گریاند و فرمود: قبرها را زیارت کنید، زیرا زیارت آن ها، یادآور مرگ خواهد بود.
6. نافع بن هلال می گوید: «کان بن عُمر رایتُهُ مائه مَرَّه او اکثر، یجیء الی القبر فیقول: السلام علی النبیّ ...»؛ (39) بیش از صدبار مشاهده نمودم که عبدالله عمر به زیارت قبر پیغمبر می آمد و می گفت: «السلام علی النبی...»
7. سلیمان بن بریده به نقل از پدرش می گوید: «زار النَّبیُّ (صلی الله علیه و آله) قَبْرَ امَّهِ فِی الف مُقَنَّع»(40) «فَلَمْ یَرْبا کِیَّاً اَکْثَرَ مِنْ یَوْمَئِذ»؛ (41) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با هزار نفر از نیروی نظامی خود قبر مادرش را زیارت کرد و بسیار گریه کرد؛ به طوری که دیده نشده بود و به اندازه ی آن روز گریه کند.
8. علی بن الحسین به نقل از پدرش می فرماید: «انّ فاطمهَ بنت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) کانَت تزورُ قَبْرَ عَمِّها حمزَه بن عبدالمطّلب، کُلِّ جُمُعَه فَتُصَلِّ وَ تَبْکی عِنْدَهُ»؛ (42) فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در هر جمعه به زیارت قبر عموی خود «حمزه» می رفت و در کنار قبر او نماز می خواند و گریه می کرد.
9. غزالی از ابن ابی مُلَیکه روایت می کند که می گفت: «اقبلتُ عائشه-رضی الله عنها-یَوماً مَن المَقابر فقلتُ یا امّ المؤمنین مِنْ اینَ اقبَلت؟ قالَتْ مِن قَبر اخی عبدالرّحمن. فقلتُ الَیْسَ کانَ رَسُولُ الله نَهی عَنْها؟ قالَتْ: نَعَمْ، ثُمَّ اَمَرَ بها...»؛ (43) یعنی: روزی دیدم عایشه از زیارت اهل قبور می آید، پرسیدم: ام المؤمنین از کجا می آیی؟ عایشه گفت: از زیارت قبر برادرم عبدالرحمن. گفتم: مگر پیغمبر از زیارت قبور منع نکرده است؟ عایشه گفت: قبلاً منع کرده بود، ولی بعد دستور داد به زیارت اهل قبور بروید. و در روایت دیگر نقل شده که وقتی عایشه از مدینه به مکه آمد، به زیارت قبر برادر خود رفت و دو بند شعر در سوگ او سرود و سخنانی گفت. (44)
10. محمد بن حرب هلالی می گوید: «وارد مدینه شدم و به زیارت قبر پیامبر رفتم و در برابر قبر شریف نشستم، در این هنگام عربی آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، شنیدم خداوند فرمود: اگر آنان وقتی بر نفس خویش ستم کردند، به حضور تو برسند و توبه کنند و رسول خدا درباره ی آنان طلب آمرزش کند، خدا را تواب و رحیم می یابند؛ اینک با پشیمانی و استغفار از گناه خویش آمدم تا این بنده گناه کار را در پیشگاه خداوند شفاعت کنی، سپس گریه کرد و اشعاری را سرود و استغفار نمود.»(45)
11. عایشه می گوید: پیامبر از زیارت قبور برای من تعلیم کرد. «تامرنی ربّی آت البقیع فَاسْتَغفِرَ لَهُم؛ قالَتْ قُلتَ کیفَ اَقُولُ لَهُم یا رَسُولَ الله؟ قالَ: قُولی: السَّلامُ عَلی اهْلی الدِّیارِ من المُومِنینَ وَ المُسْلمینَ یَرْحَمُ اللهُ المستَقدمینَ مِنَّا وَ المُسْتاخِرینَ وَ انّا اِنْ شاءَ اللهُ بِکُمْ لاحِقُونَ»؛ (46) یعنی: «پروردگارم دستور داد که به بقیع بیایم و بر آن ها طلب آمرزش کنم. عایشه می گوید: گفتم یا رسول الله! من چه بگویم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل این دیار از مؤمنان و مسلمانان، خداگذشتگان و عقب ماندگان از ما را رحمت کند؛ ما به همین زودی به شما ملحق می شویم. و از بعضی احادیث استفاده می شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحاب خود به طور دسته جمعی به زیارت اهل قبور می رفتند و حضرت به آن ها تعلیم می داند که چگونه اهل قبور را زیارت کنند.« کان رسولُ الله یُعَلِّمُهُمْ اِذَا خَرَجُوا اِلی المَقابِرِ فکانَ قائِلُهُمْ یَقُولُ: السّلامُ عَلی اهلِ الدِّیارِ، (یا) السَّلامُ عَلَیْکُمْ اهْلَ الدِّیارِ مِنَ المُومِنینَ وَ المُسلمینَ وَ انّا ان شاء اللهُ لاحِقونَ اسئَلُ اللهَ لَنا وَ لکُمُ العافیهَ».(47)

اجماع علما بر زیارت قبور

تقی الدین سُبکی می گوید: «علما بر استحباب زیارت قبور اجماع نموده اند». (48) نووی می گوید: «علما اجماع دارند بر این که زیارت قبور برای مردها سنت است»(49).
قاضی عیاض می گوید: «زیارت قبر پیامبر(ص) سنّت است و مسلمین بر آن اجماع دارند».(50)
سمهودی می گوید: «قد جاء فی السنّه الصحیحه المتّفقُ علیها الامر بزیاره القبور»؛ در روایات صحیحه ای که اجماع بر صحت آن ها وجود دارد، امر به زیارت قبور وارد شده است. (51) و در جای دیگری می گوید: «اجمع العلماء علی استحباب زیاره القبور للرِّجالِ کَما حکاهُ النّووی»؛ علما بر استحباب زیارت قبور برای مردان اجماع دارند؛ چنان که نووی، این اجماع را حکایت نموده است. (52)

5- تبرک به آثار اولیا

یکی از مسایل مهمی که وهابیت با شدت و حدت بر ضد شیعه مطرح می کند، مسأله تبرک جستن به آثار اولیای الهی است. آن ها، بوسیدن و دست مالیدن به درهای حرم، سنگ قبرها و ضریح های اولیای الهی به عنوان تبرک و استشفاء را حرام و شرک معرفی می کنند. ابن تیمیه در این باره می گوید: «التمسح بالقبر-ایّ قبر کان- و تقبلِه، و لو کان ذلک من القبور الانبیاء شرک»؛ دست مالیدن و بوسیدن قور و لو قبور انبیا از اعمال شرک است. (53) و همچنین می گوید: «و اتّفق الائمه علی انه لا میس قبر النبی (صلی الله علیه و آله) و لا یقبله...»؛ علما، اجماع دارند به این که لمس کردن قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و بوسیدن آن جایز نیست. (54) و نیز عبدالوهاب می گوید: «دست کشیدن بر قبر و بوسیدن آن، از عمل بت پرستان و مشرکان است». (55) اشکال وهابیت بر مسلمانان وارد نیست؛ زیرا تبرک جستن در میان پیامبران پیش از اسلام و پیامبرگرامی اسلام وجود داشته است و با ادله قرآنی و روایی، مشروعیت و جواز آن ثابت شده است. خداوند متعال، قضیه حضرت یوسف(ع) را به گونه ای در قرآن کریم روایت می کند که شبهات وهابیت جواب داده می شود. حق تعالی از قول یوسف(ع) می فرماید: «اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَالْقُوهُ عَلَی وَجْهِ ابِی یَاتِ بَصیراَ...»؛ (56) این پیراهن مرا با خود ببرید و بر صورت پدرم-یعقوب(ع)-افکنید تا دیدگانش بینا گردد. سپس می فرماید: «فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ الْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فاَرْتَدَّ بصیراً...»؛‌(57) آن گاه که مژده دهنده فرا رسید، آن پیراهن را بر رخسار او افکند؛ ناگهان بینا شد. این سخن به صراحت آشکاری بر جواز تبرک جستن پیامبر خدا-یعقوب(ع)- به پیراهن پیامبر دیگر-حضرت یوسف(ع)- و بر جواز استشفا از اولیای خداوند دلالت دارد. علاوه بر آیات قرآن، روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل سنّت وجود دارد که بر جواز استشفا و تبرک به آثار اولیای الهی تأکید می ورزند.

ادله جواز تبرک به اولیای الهی

1. بخاری در صحیح خود می گوید: «مردی از عبدالله بن عمر درباره استلام حجر سؤال کرد و او در پاسخ گفت: رَایْتُ رَسُولَ اللهِ یَسْتَلِمْهُ وَ یُقَبِّلُهُ...؛ (58) پیامبر را دیدم که حجر الاسود را استلام نمود و می بوسید.»
2. زید بن اسلم به نقل از پدرش می گوید: «رَایْتُ عُمر بن الخَطّاب قَبَّلَ الحََجَرَ، وَ قالَ: لَوْ لا اَنِّی رَایتُ رَسُول اللهِ‌(صلی الله علیه و آله و سلم)، قَبَّلکَ ما قَبَّلکَ ما قبَّلتُکَ»؛ (59)دیدم عمر بن خطاب حجر الاسود را بوسید و گفت: اگر نه این بود که دیدم پیغمبر تو را بوسید، تو را نمی بوسیدم.
3. ابوالولید می گوید: «پدرم از سفیان بن عیینه و او از جریح، و از محمد بن عباد بن جعفر نقل کرد که: «رایتُ ابن عباس رضی الله عنه جاء یومُ‌ الترویه ... فقَبِّل الرکن الاسود وَ سَجَدَ عَلَیهِ ثُمَّ قَبَّلهُ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ ثَلاثاً»؛ (60) ابن عباس در روز ترویه دیدم که رکن سیاه (حجر الاسود) را بوسید و به آن سجده کرد، سپس بوسید و سجده کرد، تا سه بار این کار را تکرار کرد.»
4. همچنین ابوالولید می گوید: «پدرم از مسلم بن خالد، و او از ابن جریح، و او از عطا نقل می کرد که:‌«رایتُ عبدالله بن عمر و ابا صریره و ابا سعید الخُدری و جابر بن عبدالله اذا استَلَمُوا الحَجَرَ قَبِّلوا ایدیهم؛»(61) مشاهده نمودم که وقتی عبدالله بن عمر، ابوهریره، ابوسعید خدری و جابر بن عبدالله، حجر الاسود را استلام می کردند دستهایشان را می بوسیدند».
5. عبدالله بن یحیی سهمی می گوید: «رایتُ عطاء بن ابی رباح و عکرمه بن خالد و ابن ابی ملیکه یَطوفُونَ بعد العَصر و یُصَلّون، و رایتهم، یستلِمُونَ الرُّکْنَ الاسودَ وَ الیمانی وَ یُقبّلون ایدیهم وَ یمَسحونِ بها وجوههم ...»؛ (62) دیدم، عطا بن ابی رباح و عکرمه بن خالد و ابن ابی ملیکه، بعد از خواندن نماز عصر، به طواف کعبه می پرداختند و نماز می خوانند و هنگام طواف رکن یمانی حجر الاسود را استلام می کردند و دستهایشان را می بوسیدند و به صورتشان می کشیدند».
6. ابن عباس می گوید: «اَنَّ رَسول اللهِ قَبِّلَ الرُّکْنِ الْیَمانِی وَ وَضعَ خَدِهِ عَلَیْهِ»؛ پیامبراسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) رکن یمانی را بوسید و صورتش را بر روی آن نهاد. (63)
7. بخاری در صحیح می گوید: «وَ اذَا تَوَضَا کاَدُوا یَقْتُلُونَ عَلَی وُضوئِهِ»؛ (64) هرگاه پیامبر وضو می گرفت، نزدیک بود مسلمانان، [برای کسب آب وضوی حضرت] تبرک به آن، همدیگر را بکشند.
8. ابن حجر می گوید: «اَنَّ النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) کانَ یُوتَی بِالصِبْیَانِ فَیُبَرِّکُ عَلَیْهِمْ»؛ (65) کوکان را نزد پیامبر(صلی الله علی و اله) می آوردند و آن حضرت به منظور تبرک جستن آن ها، دست مبارک خویش را بر سر آنان می کشید.
9. محمدطاهر مکی می گوید: «از ام ثابت وایت شده که گفته: رسول خدا صلی الله علیه و آله) بر من وارد شد و از دهانه مشکی که آویزان بود، ایستاده آب نوشید و من برخاسته و دهانه مشک را بریدم» سپس می افزاید: ترمذی نیز این حدیث را روایت کرده و آن را صحیح و حسن دانسته است. شارح این حدیث در کتاب ریاض الصالحین می گوید: ام ثابت، دهانه مشک را برید تا جای دهان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را نگهداری کند و به آن تبرک جوید و صحابه های دیگر نیز می کوشیدند تا از جایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آب نوشیده بود بنوشند. (66)
10. صحیح بخاری نقل می کند: «خَرَجَ عَلینا رَسولُ الله بالهاجِرَه فاتِیَ بِوَضوء فَتوضَّا، فَجَعَلَ النّاسُ یِاخُذونَ مِن فَضْلِ وَضوئِهِ فَیَتمسَّحونَ بِهِ...»؛ (67) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حجره خود به قصد وضو بیرون آمد. وقتی وضو گرفت، مردم آب وضوی حضرت را می گرفتند و به آن تبرک می جستند و سر و صورت خود را مسح می کردند.
11. انس بن مالک میگوید: «کانَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) اذا صَلَّی الغَداهَ جاءَ خَدَمُ المَدینَهِ بانِیَتِهِمْ فیهَا الْماءُ فَمَا یُوتِی باناء اِلَّا غَمَسَ یَدَهُ فیها فَرُبما جاؤه فی الغَداه البارِدَهِ فَیَغْمِسُ یَدَهِ فیها؛»(68) خدمت گذاران مدینه به هنگام نماز صبح با ظرف آب نزد پیامبر می رفتند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارک خویش را در هریک از آن ظروف آب فرو می برد، چه بسا در بامداد سردی خدمت آن حضرت می رسیدند، باز هم پیامبر دست مبارک را در آب ها فرو می برد.

ادله جواز ساختن بنا بر قبور اولیای الهی

یکی از مباحثی که وهابی ها بر آن حساسیت زیادی نشان داده و بر حرمت آن فتوا می دهند، ساختن بنا و ساختمان بر روی قبور انبیا و ائمه (علیهم السلام) و تزیین آن است. ابن تیمیه در این باره می نویسد: «نماز خواندن در مساجدی که بر روی قبور (انبیا و صالحین) بنا گردیده، جایز نیست و ساختن بنا بر روی قبور حرام است». (69) هم چنین ابن قیم جوزی می گوید: «عبادت در بناهایی که روی قبور ساخته شده برای غیر خدا بوده و شرک است؛ بنابراین از نظر اسلام بقای آن حرام و از بین بردن آن واجب است.»(70) این ادعای وهابیت مبنی بر حرمت ساختن بنای بر قبور اولیای الهی، فاقد دلیل و بدون استدلال بیان شده است. مسلمانان با بهره گیری از آیات و روایات، ساختن و توسعه قبور انبیا و اولیای الهی را جایز و تعظیم شعائر الهی و ابزار ارادت و مودّت به «ذوی القربی» شمرده اند. مسلمانان با تمسک به آیه تعظیم شعائر الهی، (71) آیه ذوی القربی (72) و آیه توسعه بیوت(73) به جواز ساختن ساختمان بر قبور اولیای فتوا داده اند. روایاتی که از انس بن مالک و بریره نیز بر جواز این امر دلالت دارند. این دو شخصیت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند که:‌«وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیه (اذِنَ اللهَ انْ تُرْقَع) را تلاوت کردند، مردی برخاست و پرسید: یا رسول الله! این کدام بیوت است؟ حضرت فرمود: بیوت انبیا؛ سپس ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول الله! لابد یکی از این بیت ها، بیت علی و فاطمه است؛ فرمود: بله، از بهترین آن بیوت است.» (74)
برخی از بزرگان اهل سنت نیز بر جواز تزیینات مساجد فتوا داده اند. ابوحنیفه می گوید: «تزیین و نقش مساجد با آب طلا اشکالی ندارد.»(75) برخی نیز قایل به کراهت شده اند. (76) عبدالله بن عمر نقل می کند: مسجدی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ساخته شده بود، در زمان عثمان مورد بازسازی قرار گرفت، به طوری که دیوارها و ستون های آن منقوش و رنگ آمیزی شده. (77) هم چنین نقل شده است که عمر بن عبدالعزیز، مسجد النبی را منقش کرد و هیچ کس او را از این کار منع نکرد. (78) ابن حجر عسقلانی نیز از ابن منیر نقل می کند که: «چون مردم خانه های خود را با عظمت و رفیع و محکم بنا کرده و به شکل مطلوبی تزیین می کنند، پس باید چنین کاری در مساجد هم انجام شود تا اهانت و بی احترامی به آن ها نباشد.»(79)

6- توسل و استغاثه به اولیا

توسل در لغت به معنای تقرب و نزدیکی به وسیله رسیدن به چیزی از روی اشتیاق و میل و رغبت است، (80) و در اصطلاح عبارت است از: «این که فردی، موجود گرانمایه ای را برای رسیدن به اهداف و نیل به مقام قرب الهی، میان خود و خدا، وسیله قرار دهد». (81) ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب می گویند: «استغاثه و طلب حاجت از مرده، شرک و حرام بوده و منافی با توحید است و فرقی ندارد که میت پیامبر باشد، یا غیر پیامبر؛ در کنار قبرش استغاثه کند یا از راه دور این عمل را انجام دهد». (82)

ادله قرآنی جواز توسل و استغاثه

خداوند سبحان در آیات گوناگونی به مؤمنان توصیه می کند که برای طلب بخشش از خداوند، اولیای الهی را وسیله قرار دهند. برخی از این آیات به شرح ذیل است:
1- «یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقوا الله وَ ابْتَغُوا اِلَیهِ وَ جاهِدُوا فِی سَبیلِهِ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ»؛ (83) ای مؤمنان، پرهیزکار باشید و به سوی خدای بزرگ، وسیله فراهم سازید و در راه او مبارزه کنید، باشد که رستگار گردید. 2- «وَلَوْ انَّهُمْ اِذ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَروا اللهَ وَ اسْتَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیماً»؛ (84) اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهی شدند) به سراغ تو می آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می کردند و تو نیز برای آنها طلب عفو می کردی، خدا را توپه پذیر و رحیم می یافتید.
3- «قالُوا یا ابانا اسْتَغفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنّا کُنّا خَاِطئینَ»؛ (85) گفتند (برادران یوسف) ای پدر! برای ما از درگاه خدا استغفار و طلب بخشش نما، که ما خطاکار هستیم.

ادله روایی جواز توسل و استغاثه

روایات فراوانی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد که دلالت بر جواز توسل دارند که به برخی از آنها اشاره می شود:(86)
1- گروهی از مفسران و محدثان و مورخان اهل سنت با سندی از عمر بن خطاب نقل کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «وقتی حضرت آدم(علیه السلام) مرتکب خطایی (ترک اولی) شد، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو را به حق محمد مرا ببخش، خدا به او وحی نمود که محمد کیست؟ آدم پاسخ داد: وقتی مرا آفریدی، سر به عرش بلند نمودم، ناگهان در آن نوشته ای دیدم که نوشته بود-معبودی جز خدا نیست و محمد پیامبر خداست-با خود گفتم محمد بزرگ ترین مخلوق اوست که خدا نام او را در کنار نام خود آورده است. در این هنگام به او وحی شد که او آخرین پیامبر از ذریه توست، و اگر نبود، تو را خلق نمی کردم». (87)
2- عَنْ عَبدُ اللهِ بْنِ عَباس قالَ: سالتُ النَّبیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنِ الْکَلَماتِ الَّتی تَلَقَّاها آدَمُ مِنْ رَبِّهَ فَتَابَ عَلَیْهِ، قالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَالَ بِحَقِّ محمَّدِ و عَلیِّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ اِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتابَ عَلَیْهِ(88)؛ عبدالله بن عباس می گوید: «از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره کلماتی که آدم از پروردگار دریافت کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت سؤال کردم، فرمود: [آدم (علیه السلام) با توسل] به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین از خداوند درخواست کرد که از خطای او درگذرد و خداوند نیز از خطای وی درگذشت و توبه اش را قبول کرد».
3- هنگامی که فاطمه دختر اسد و مادر امیرالمؤمنین(ع) درگذشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالینش نشست و فرمود: ای مادرم پس از مادرم، خدا تو را رحمت کند؛ سپس از اسامه و ابوایوب و عمر بن خطاب و غلام سیاهی خواست که قبری را آماده سازند، وقتی قبر آماده شد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) لحدی ساخت و خاک آن را با دست خود بیرون آورد و در قبر، رو به پهلو دراز کشید و این گونه دعا کرد: ای خدایی که زنده می کنی و می میرانی، زنده ای و نمی میری، مادرم فاطمه دختر اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع و فراخ گردان، به حق پیامبرت و به حق پیامبرانی که پیش از من بودند». (89)
4- احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنیف، چنین روایت می کند: «مردی نابینا نزد پیامبر گرامی آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد، پیامبر فرمود: اگر می خواهی دعا نمایم و اگر مایل هستی به تأخیر می اندازم و این بهتر می باشد. مرد نابینا عرض کرد: دعا بفرما. پیامبر گرامی او را فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت نماید و دو رکعت نماز بگذارد و این چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم که به وسیله محمد، پیامبر رحمت به تو روی می آورم. ای محمد: من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجّه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی، خدایا او را شفیع من گردان». (90)
5- احمد بن حنبل (پیشوای مذهب حنابله) به نقل از انس بن مالک می گوید: «سالتُ نبیّ الله ان یشفعَ لی یَومَ القیامَه، قالَ: انا فاعلٌ، قُلتُ فَایْنَ اطْلُبُکَ یَومَ القیامَه یا نبی‌الله؟ فَقالَ: ... علی الصِّراط...؛»(91) انس می گوید: «از پیامبر درخواست کردم که در روز قیامت در حق من شفاعت کند، حضرت فرمود: شفاعت خواهم کرد. گفتم کجا شما را پیدا کنم؟ فرمود: کنار صراط». انس با ظرافت طبع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست شفاعت می کند و آن حضرت نیز می پذیرد و نوید عمل به او می دهد.
6- مرد نابینایی که به پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم)عرض کرد: «یَا مُحمّد اِنّی قد توجّهتُ بِکَ اِلی رَبّی فِی حاجَتی هذهِ لِیَقْضیَ لِی، اللهمّ! فَشَفِّعْهُ فیَّ؛»(92) ای محمد من درباره حاجتم به وسیله تو به خدایم متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده بفرماید، پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذیر.
7- در حدیث صحیحی از انس بن مالک نقل شده: پیامبر اسلام روز جمعه در مسجد مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود، در این حال مردی وارد مسجد شد و به سوی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رفت و به حضرت عرض کرد: «یا رَسُولَ‌اللهِ هَلَکتِ المَواشِی وَ انقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادْعُ اللهَ انْ یُغیثُنا. قال: فَرَفعَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یَدَیْهِ فَقالَ: اللهم اسْقِنا اللهمَّ اسْقِنا...»؛ (93) ای رسول خدا! احشام از بین رفت، راه امید بسته شد، از خداوند بخواهید به فریاد ما برسد! راوی می گوید: رسول خدا دستان مبارکشان را بالا برد و عرض کرد: خدایا با آب سیرابمان کن.
8- عن انس بن مالک: «قال ، قالت اُمِّی یا رسُول اللهِ، خادِمُکَ انسُ ادعُ اللهَ لَهُ، قال: اللهم اکثر مالَه، وَ وَلَدَهُ، و بارِک لَه فیما اعطَیتَهُ»؛ (94) انس بن مالک می گوید: مادرم به رسول خدا عرض کرد یا رسول الله خدمتگزارت انس را دعا کن. حضرت فرمود: خدایا مال و اولادش را زیاد کن و آنچه که به او عطا می فرمایی مبارک گردان.
9- عن السَّائِبَ بن یَزیدَ یَقولُ: «ذَهَبَتْ بِی خالَتی اِلَی رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقالَتْ: یا رَسُولَ الله، اِنَّ ابْنَ اختی وَجِعٌ، فَمَسَحَ رَاسِی و دَعَا لِی بِالبَرکه، ثُم تَوضّا فشَربْتُ مِنْ وُضوئِه...»؛ (95) سائب بن یزید می گوید: به همراه خاله ام خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتیم، خاله ام عرض کرد: یا رسول الله (سائب) پسر خواهرم مریض است، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارکش را به سرم کشید و در حق من دعا کرد، سپس وضو گرفت و من از آب وضوی آن حضرت نوشیدم.
10- «بیهقی» فقیه و مورخ معروف اهل سنّت می گوید: «در زمان عمر خشک سالی شد، مردم برای رفع گرفتاری به قبر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شدند؛ چنان که نقل شده است بلال بن حارث صحابی در برابر قبر مطهر ایستاد و عرض کرد: «یا رسُولَ اللهِ اِسْتَسقِ لاُمَّتِکَ فَانَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا»؛ (96) ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امت تان از خدا آب طلب کنید که از بی آبی هلاک شدند».
11- عن اوس بن عبدالله، «قالَ: قحط اهلُ المَدینَهِ قَحْطاً شدیداً، فَشکوا الی عائشه، فقالَتْ: انظُرُوا قبرَ النَّبیَ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاجعَلوالله منه کُوَّا اِلی السَّماء حَتّی لا یَکسونَ بَینْهُ وَ بَیْنَ السَّماءَ سَقْفٌ قال: فَفعلوُا، فمُطِرنا مَطَراً حتّی نَبَتَ العَشبُ و سَمَنَت الاِبل حتّی تَفَتّقَت مِن الشَّحمِ، فَسُمِّیَ عامُّ الفَتق»؛ اوس بن عبدالله می گوید: «مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند و به عایشه شکوه کردند. عایشه گفت: به قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوید و دریچه ای از آن به سوی آسمان باز کنید تا میان قبر و آسمان سقفی نباشد. راوی می گوید: چنین کردند. پس از آن، چنان بارانی بر ما بارید که گیاهان روییدند و شتران چاق شدند و آن سال را سال رحمت و برکت نامیدند». (97)
12- عثمان بن حنیف روایت می کند: «مردی برای برآوردن نیاز خویش نزد عثمان بن عفان آمد، ولی عثمان به خواسته او توجهی نشان نداد. آن مرد ابن حنیف را دید و از وضع موجود شکوه کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: برو وضو بگیر، و وارد مسجد شو و دو رکعت نماز بگذار و بگو: «اللهم انّی اسئَلُکَ وَ اتوجه اِلیکَ بِنَبیّنا محمّد نَبیِّ الرَّحمَهِ، یا محمّدُ اِنّی اتوجّه بِکَ الی رَبّی لِتَقْضی حاجَتی؛ پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر رحمت، به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا حاجتم را برآورده گردد». سپس خواسته ات را به زبان جاری کن. آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به نزد عثمان بن عفان رفت و خواسته اش برآورده شد. (98)
علاوه بر روایات برخی از بزرگان اهل سنت به اهل بیت پیامبر توسل می جستند. ابن حجر مکی از امام شافعی، پیشوای معروف اهل سنّت نقل می کند که به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل می جست و چنین می سرود:
الُ النَّبی ذرِیعَتی *** وَ هُمْ اِلیهِ وَسیلَتی
ارْجسوا بِهِمْ اعْطَی غَداً *** بِیَدِ الْیَمین صَحیفتی. (99)
خاندان پیامبر وسیله من هستند، آن ها در پیشگاه خداوند وسیله تقرب من می باشند امیدوارم به سبب آنان در روز قیامت، نامه عمل به دست راستم سپرده شود. از این روایات به خوبی استفاده می شود که توسل به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به منظور برآورده شدن حاجات و نیازها جایز است؛ بلکه رسول خدا(ص) - طبق حدیث چهارم- به آن مرد نابینا دستور داد تا با وسیله قرار دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بین خود و خدا، حاجت خویش را از خداوند درخواست نماید.

پی‌نوشت‌ها:

1. یونس/18.
2. جن/18.
3. محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات فی التوحید، ص 21.
4. سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان فی القرآن، ترجمه: موسوی همدانی؛ ج1، ص 283.
5. سوره بقره، آیه 254.
6. سوره زمر، ایه 44.
7. سوره بقره، ‌آیه ی 255.
8. سوره انبیا، آیه 28.
9. سوره مریم، آیه 87.
10. الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، ج4، ص 42، باب 9، ما جاء فی شان صراط، ح 2550 و ابی عبدالله اسماعیل بن ابراهیم البخاری، کتاب التاریخ الکبیر، ج8، ص 453.
11. ابن ماجه، سنن، ج2، ص 1440، کتاب الزهد، باب 37، باب ذکر الشفاعه، ح 4307؛ الجامع الصحیح (صحیح البخاری)، ج4، ص 162، کتاب الدّعوات، باب 1، ح 6304 و 6305؛ الجامع الصحیح (صحیح مسلم)، ج1، ص 131 و عبدالله بن بهرام الدرامی، سنن الدرامی، ج2، ص 328. در این کتاب حدود 10 حدیث با سندها و عبارت های متفاوت درباره ی شفاعت از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است (ر.ک: ص 130-132).
12. الجامع الصحیح، (صحیح مسلم)، ج1، ص 130.
13. احمد بن حنبل، المسند، ج6، ص 184، ح 20949.
14. سنن النسائی الصغری، ج6، ص 321، باب موضع السجود، ح 1137.
15. المسند، ج3، ص 384، ح 10851.
16. فخرالدین رازی، تفسیر الکبیر، ج6، ص 321؛ ذیل تفسیر آیه ی 252 سوره ی بقره.
17. سنن ابن ماجه، ج2، ص1440، کتاب الزهد، باب 37، باب ذکر الشفاعه، ح 4317.
18. سنن ابی داود؛ ج4، ص 236، باب فی الشفاعه، ح 4740.
19. سنن ابن ماجه؛ ج2، ص 1441. کتاب الزهد، باب ذکر الشفاعه، ح 4402؛ احمد بن حنبل، المسند؛ ج 3، ص 213 و سنن ابی داود؛ ج 4، ص 236، باب فی الشفاعه، ح 4739.
20. کتاب الرّد علی الاخنائی، ص 52.
21. الجواب الباهر فی زوار المقابر، ص 14.
22. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص 209؛ ماده ی «بدع»، و ابی منصور محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغه؛ ج2، ص 240، ماده ی «بدع» و ابی منظور، لسان العرب؛ ج1، ص 342، ماده ی «بدع».
23. «البدعه زیاده فی الدین او نقصان منه من اسناد الی الدین.» سید مرتضی شریف، رسائل الشریف المرتضی؛ ج2، ص 264.
24. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ ج5، ص 156 و ج 17، ص 9؛ هم چنین ر.ک: جعفر سبحانی، البدعه، ص 26.
25. الیاس انطون الیاس، فرهنگ نوین؛ ص 319.
26. سوره توبه، آیه ی84.
27. سوره نساء، آیه ی 64.
28. سیدمحسن امین، ترجمه کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب؛ ص 439.
29. همان.
30. نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفا باخبار دار المصطفی؛ ج4، ص 1361. و نیز تقی الدین سبکی در کتاب شفاء السقام فی زیاره خبرالانام؛ ص 151.
31. عبدالله حاکم نشیابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص 377 و ج 4، ص 330. (حاکم در کتاب مستدرک از صفحه ی 374-377 مجموعاً 21 حدیث درباره زیارت قبور از طرق مختلف نقل کرده است. حاکم بعد از نقل این حدیث در مستدرک خود می گوید: «هذا الحدیث صحیحُ».) ابن عبدالقوی منذری، الترغیب و الترهیب؛ ج4، باب الترغیب فی الزیاره الرجال القبوره؛ ص 358، ح 4.
32. سنن ابن ماجه؛ ج1، ص 500، باب 47«ما جاء فی زیاره القبور».
33. همان.
34. احمد ایوب طبرانی، المعجم الکبیر؛ ج12، ص 309.
35. مسند ابی داود؛ ج1، ص 12، آخرین حدیث.
36. علی بن عمر دار قطنی، سنن الدر قطنی، ج2، کتاب الحجّ، ص 278، ج 194
37. نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفا باخبار دار المصطفی، ج4، ص 1340. تقی الدین سبکی نیز در کتاب «شفاء السقام فی زیاره خیر الانام» صفحه ی 65-115، حدود پانزده روایت از جمله روایت چهارگانه فوق را در مورد جواز زیارت قبر نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است و به حد کافی درباره سندهای آنها بحث نموده و صحّت و استواری طرق این احادیث را ثابت نموده است.
38. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین؛ ج1، ص 375. بعد از نقل این حدیث آمده: هذا الحدیث صحیح علی شرط مسلم. سنن ابی داود، ج3، کتاب الجنائز، بابُ فی زیاره القبور، ص 218، ح 3234.
39. ابی حامد الغزالی، احیاء علوم الدین؛ ج6، ص 175.
40. ابن منظور در معنای مقنّع می گوید: «و فی الحدیث انّه (صلی الله علیه و آله و سلم) زارَ قَبرَ امَّهِ فی اَلْف مُقَنَّع ...» اَی فِی الفِ فارِس مُغَطِّ بالسلاح». لسان العرب؛ ج 8، ص 1 ماده ی «قنع».
41. انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه ی 21 سوره ی کهف؛ بیهقی، السنن الکبری؛ ج5، ص 458، ح 7239، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 31؛ ح 4367. در ذیل حدیث تأکید می کند که «هذا حدیث صحیح الاسناد».
42. همان، ج1، ص 377؛ نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء؛ ج2، ص 112.
43. ابی حامد الغزالی، احیاء علوم الدین؛ ج6، ص 175.
44. الجامع الصحیح (السنن الترمذی)؛ ج4، ص 371، ح 1055.
45. سمهودی، وفاء الوفا؛ ج4، ص 1361.
46. الجامع الصحیح (صحیح مسلم)؛ ج3، ص 63، و سنن النسائی(با شرح جلال الدین السیوطی و حاشیه ی الامام السند)؛ ج 4، ص93، باب الامه بالاستغفار للمؤمنین. 47. الجامع الصحیح (صحیح مسلم)ج3، ص 65.
48. و اعلم ان العلما مجمعون علی انّه یستحبّ للرجالی زیاره القبور و مِمَّن حکی اجماع المسلمین علی الاستحباب: ابوالزکریا النوّوی، شفاء السقام؛ ص 184.
49. اجمعوا علی انّ زیارتها سنه لهم. صحیح مسلم بشرح النووی؛ ج4؛ جزء 7، ص 46.
50. نورالدین علی ابن احمد سمهودی، وفاالوفاء، ج4، ص 1362.
51. همان.
52. همان.
53. الجامع الفرید، (کتاب الزیاره، ابن تیمیه)، ص 438، المسأله السابعه.
54. کتاب الرد علی الاخنائی، ص 31.
55. الجامع الفرید، (رساله الکلمات النافعه فی المکفرات الواقعه، محمد بن عبدالوهاب)، ص 306.
56. سوره یوسف، آیه 93.
57. سوره یوسف، آیه 96.
58. الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، ج2، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، ص 186، و ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ ج3، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر؛ ص 475، ح 1611.
59. الجامع الصحیح (صحیح البخاری)، ج2، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، ص 398، ح 1610، و مالک بن انس، الموطا، ص 306.
60. عبدالله بن احمد ارزقی، اخبار مکه؛ ج1، ص 321، باب «جاء فی تقبیل الرکن الاسود و السجود علیه».
61. همان، ص 343-344، باب «ما جاء فی تقبیل الایدی اذا استلم الرکن».
62. همان.
63. مستدرک علی الصحیحین؛ ج1، ص 456. نویسنده ی کتاب درباره ی این روایت می گوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد».
64. الجامع الصحیح، (صحیح بخاری)، ج3، باب ما یجوز من الشروط الاسلام، باب الشروط فی الجهاد و المصالحه؛ ص 255، ح 2673، و احمد بن حنبل، المسند، ج5، ص 430، ح 18573.
65. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج1، خطبه ی کتاب، ص 7.
66. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ ج1، ص 281-282.
67. الجامع الصحیح (صحیح البخاری)؛ ج1، ص 56، کتاب الوضوء، باب 80، ح 187 و نیز احادیث 376، 495، 499، 501، 633، 634، 3553، 3566، 5786 و 5859.
68. الجامع الصحیح (صحیح مسلم)؛ ج7، کتاب الفضائل باب «قرب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) من الناس و تبرکهم به»، ص 79.
69. المساجد المبنیه علی قبور الانبیاء و الصالحین لا تجوز الصلاه فیها، و بناؤها محرم. الجامع الفرید، (کتاب الزیاره، لابن تیمیه)؛ ص 410، المسأله الرابعه.
70. المشاهد المبنیه علی القبر، الّتی تعبد من دون الله، و یشرک باربابها مع الله، لا یحلّ ابقاؤها فی الاسلام و یجب هدمها. زاد المعاد فی هدی خیر العباد؛ ج1، ص 1347.
71. «... وَ مَنْ یُعْظَّمْ شَعائِرَ اللهِ فَانَّها مِن تَقْوی القُلُوبِ»، (سوره حج/32) هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد؛ این کار نشانه تقوای دلهاست.
72. «... قُل لا اسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اجراً اِلَّا المَوَدَّهِ فِی القُربی...»؛ (سوره شوری، آیه 23) ای پیامبر! به آنان بگو: در برابر انجام رسالت، هیچ اجر و مزدی را از شما طلب نمی کنم، جز دوستی و محبت اهل بیتم.
73. «فی بُیوت اذِنَ اللهُ انْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ بِالغُدُوِّ و الاصال»؛ (سوره نور، آیه 26). (این نور و مصباح) در خانه هایی قرار دارند که خداوند اذن داده دیوارهای آن را بالا ببرند، خانه هایی که نام خدا در آنها برده می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند.
74. جلال الدین سیوطی، الدرّ المنثور فی التفسیر بالماثور؛ ذیل آیه ی 36 سوره ی نور.
75. لا باسَ بان ینقش المسجد بالجصّ، السّاج و ماء الذَّهب، محمد بن حسن شیبانی، الجامع الصغیر؛ ص 121.
76. ابی عمر محمد بن احمد بن قدامه مقدسی، الشرح الکبیر؛ ج1، ص 208.
77. ان المسجد کانَ ... فی عَهد رَسُولِ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) باللّبن و الجرید و اعادَه عُمدهُ خشباً، ثُمَّ غیّرهُ عثمان، فزاد فیه زیاده کثیره، و بنی جداره بالحجاره المنقوشه و القصّه، و جعل عمدهُ من حجاره منقوشه، و سقَّفَهُ بالسّاج. الجامع الصحیح (صحیح البخاری)؛ ج1، ص 115، کتاب الصلاه، باب 62، ح 446.
78. قرطبی، الجامع الاحکام القرآن؛ ذیل آیه ی 36سوره ی نور.
79. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ج1، ص 540.
80. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن؛ ص 523، ماده ی وَسَلَ.
«وَسَلَ-یَسِلُ-وَسِیله وَ تَوَسَّل الی اللهِ بِعَمَل او وَسیله؛ وسیله به معنی تقرب و نزدیکی به خداوند، به واسطه ی عمل یا وسیله ای است». المنجد فی اللغه؛ ص 900، ماده ی وَسَلَ.
81. ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 301.
82. الاستغاثه و سؤال الاموات من الشرک المنافی التوحید فهو... من الحرّمات، و هو من جنس الشّرک، فانّ المیت سواء کان نبیّاً او غیر نبیِّ لا یدعی و لا یسال و لا یستغاث به عند قبره و لا مع البعد من القبره. الجامع الفرید، (کتاب الزیاده، لابن التیمیه)، ص 414، المسأله الرابعه و من الشّرک ان یستغیث بغیرالله او یدعوا غیره. الجامع الفرید، (کتاب التّوحید، لمحمد بن عبدالوهاب)؛ ص 69، باب 14.
83. سوره مائده، آیه 35.
84. سوره نساء، آیه ی64.
85. سوره ی یوسف، آیه ی 97.
86. برای اطلاع بیشتر ر.ک: سمهودی، التوصل الی حقیقه التوسل، و تقی الدین سبکی، شفاء السقام و الوفاء الوفاء.
87. قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): «لَمَّا اَذْنَبَ آدمَ (علیه السلام) الذَنبُ الَّذ اَذْنَبَهُ، رَفَعَ رَاسَهُ اِلَی السَّماءِ فَقالَ: اسئَلُکَ بِحَقَّ مُحَمَّدٍ اِلَّا غَفَرْتَ لی فَاوْحی اللهُ: الیه وَ مَنْ مُحَمَّد؟ فَقالَ: تَبارَکَ اسمُکَ، لَمّا خَلَقْتَ رَفَعْتُ رَاسی اِلَی عَرْشِکَ فَاذا فیهِ مَکْتُوبُ لا اله اِلَّا اللهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، فَقُلتُ: اِنَّهُ لَیْسَ احَدٌ اعْظَمَ عِنْدَکَ قَدْرا مِمَّنْ جَعَلْتَ اسمَهُ مَعَ اسمِکَ فاوحَی اِلَیْهِ اِنَّهُ آخَرُ النبیینَ مِنْ ذُرِّیَتِکَ وَ لَولا هُوَ لَما خَلقْتُکَ». ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج8، ص 253؛ سلیمان بن احمد بن ایوب طیرانی، المعجم الاوسط، ج6، ص 313؛ متقی هندی، کنز العمال، ج2، ص 358، ح 44237، و ج11، ص 455، ح 32138، و محمود سعید ممدوح، رفع المناره، ص 196-199، ح 13.
88. قندوزی، حنفی، ینابیع الموده، ص 111، باب 24، ح 55؛ محمدطاهر بن هندی متقی، تذکره الموضوعات، ص 198؛ شواهد التنزیل لقواعد التفصیل؛ ج1، ص 101-102؛ علی بن جوزی، الموضوعات، ج2، ص 3، ح2، و جلال الدین سیوطی، درالمنثور فی تفسیر بالماثور، ج1، ص 60-61، ذیل آیه ی 37 سوره ی بقره.
89. «لمّا ماتَتْ بِنْتُ اسَد، دَخَلَ عَلیها رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فَجَلَسَ عِنْدَه رَاسِها، فَقالَ رَحِمِکَ یا اُمِّ کنْتُ امّی بعدَ امّی ... ثُمَّ دَعا رَسولَ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اُسامه بنَ زَیْد، وَ ابا ایّوب الانصاریِ وَ عمربْن خطاب و غُلاماً اسْوَدَ، یَحْفِروُنَ، فَحَفَروا قَبْرَها، فَلَمّا بَلَغُوا اللَّحد، حَفَره رَسُول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بِیدِه وَ اخْرَجَ تُرابَهُ بِیدِه، فَلَمّا فَرغَ دَخَلَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاضْطَجَعَ فیهَ، ثُمَّ قالَ: اللهُ الَّذی یُحْیی و یُمیتُ وَ هُوَ حَیُّ لا یَمُوتُ، اِغْفِر لِاُمِّی فاطِمَهِ بِنْت اسَد وَ وَسِّعْ عَلَیْها مَدْخَلَها بِحَقَّ نَبیَّکَ والانبیاء الَّذی مِن قبْلی». احمد ایوب طبرانی، المعجم الکبیر؛ ج24، ص 351 و 352، باب الفاء؛ سلیمان بن طبرانی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ ج9 ص 257؛ خوارزمی، المعجم الاوسط؛ ج1، ص 67-68؛ خوارزمی، المناقب، ص 47، و محمود سعید ممدوح،رفع المناره، ص 115.
90. انَّ رَجُلاً ضریرَ الْبَصر اَتَی النّبی صَلِّی الله علیه [و آله] و سَلَّمَ فقال ادْع الله ان یُعافینی، قالَ: اِنْ شِئْتَ دَعوتُ لکَ وَ اِنْ شِئْتَ اخَّرْتَ ذلک فَهُو خیرٌ، فَقال: اُدْعُه فَامَرُ انْ یتَوضا فَیَحسن وُضوئه فَیُصلّی رَکعتین وَ یَدْعو بهذا الدُّعاء. اللهم اِنّی اسئَلُکَ وَ اتوَجَّهُ اِلیکَ بِنَبیِّکَ محمد نَبِیِّ الرَّحمه یا محمد اِنّی توَجَّهتُ بِکَ اِلی رَبّی فی حاجَتی هذِهِ، لِیَقْضی، لی، اللهمَّ شَفِّعَهُ فِی. احمد بن حنبل، المسند؛ ج5، ح 16913؛ سنن النسائی الکبری؛ ج6، ص 169، ح 10495؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج6، ص 125؛ سنن ابن ماجه؛ ج1، کتاب الصلاه، باب 189، ح 1385؛ الجامع الصحیح (السنن الترمذی)؛ ج5، کتاب الدعوات، باب 119، ح 3578.
91. المسند، ج4، ص 19، ح 12414.
92. سنن ابن ماجه؛ ج1، کتاب الصلاه، باب 189، ح 1385.
93. الجامع الصحیح (صحیح بخاری)؛ ج1، ص 243، کتاب الاستسقا، باب 4، ح 1013، در کتاب استسقا بیش از بیست حدیث (932، 1013-1033 و 3582، 6093 و 6342) درباره ی توسل ذکر شده است.
94. الجامع الصحیح (صحیح البخاری)؛ ج 4، ص 172، کتاب الدعوات، باب 26، ح 6343.
95. همان؛ باب 31، ح 6352.
96. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصّحابه؛ ج6، ص 216؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص 482.
97. عبدالله بن بهرام الدرامیّ، سنن الدرامی، ج1، ص 43-44؛ باب «ما اکرم الله تعالی نبیّه (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) بعد موته».
98. احمد بن ایوب طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السّفلی؛ ج7، ص 30، رقم 8311.
99. احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه؛ ص 178؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب؛ ج2، ص 3؛ قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوی القربی؛ ج 2، ص 468.
منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.

منبع:خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.